امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

امیرعلی عشق قشنگ مامان وبابا

خریدای یه دونه پسمل ما

امسال خیلی متفاوت بود عزیزم... شما خودت انتخاب میکردی ونظر میدادی... واز خریدات ذوق زده میشدی... خیلی خوشحال بودی... ما هم از ذوقت ... ذوق زده میشیدیم... پارسال خیلی کوچیک بودی... ولی امسال خیلی آقا شده بودی عزیز دلم... کفش فروشی رفتیم خیلی ذوقت میکردی وقتی من پات میکردم... دیگه در نمیاوردی ویا در میاوردی ناراحت میشدی...از لباست ذوقت میکرد... یه جفت دمپایی برات خریدیم ... بازم ذوقت کرد... جورابات رو تا دیدی... بلند گفتی: باب باب اس فن جی خدااااااااااااا خیلی برام جالبه ... اصلا باورش سخته برام... چقد زود بزرگ شدی امیرعلی هرچند که خیلی خیلی شیطونی ... ولی مامانی خیلی داری زود بزرگ میشی وقتی لباساتو پوشیدی وتیپتو دیدم به بابایی میگ...
17 فروردين 1393

عید دیدنی های سال 93

سال 93 هم اومد وسال 92 با هزاران اتفاقای خوب وبدش رفت.... امسال سال تحویل من وبابایی ومامانی خونه خودمون بودیم.... با کمک مامانی سفره هفت سین رو پهن کردیم ... ونشستیم که تلویزیون یا مقلب القوب والبصار  بگه.... حیف بابایی تاموقع اومد از سرکار ساعت 5 شد ... نشد که بریم حرم...خونه موندیم... تا لحظه تحویل سال شد ... مامانی زد زیرگریه.... حسی هست که فقط مامانی خودش میدونه وبس... روز اول عید سریع آماده شدیم رفتیم نیشابور خونه آقاجون ... وارد خونه آقاجون که شدیم چه سفره هفت سینی انداخته بود  که نگو ... خیلی قشنگ بودااااااااااااااا.... آقاجونم خیلی هنرمنده.... بااینکه مجرده وتقریبا 10 سالی میشه مامانی به رحمت خدا رفته ولی بازم خیلی هنرمنده...
17 فروردين 1393

6 فروردین یه روز فوق العاده

6 فروردین اومد ومامانی وقتی چشمای قشنگمو باز کردم بهم گفت: عزیزم تولدت مبارک  فروردین رو دوست دارم بخاطر بهترین نعمتی که خدای مهربونم بهمون داده... فروردین رو دوست دارم چون خدای مهربونم منو لایق دونست ویکی ازفرشته های عزیزشو فرستاد تا دنیا رو بهتر درک کنیم.. مادر بودن چه نعمت قشنگی هست... خدایا شکر که این نعمت رو بهم دادی عزیزم تولدت مبارک ... ایشالا تولد 120 سالگیت ولی چه حیف که اون روز مهمون داشتیم ... قرار بود عمو حسین بیاد پیشمون ... نشد دیگه تحویلت بگیریم... ولی بابایی ومامانی برنامه ریزی کردن که 28 فروردین یه تولد مشتی واسه جیگر طلاشون بگیرن ...         تولدت مبارک عزیزد...
17 فروردين 1393

5 فروردین .... تولد مامانی

5  فروردین تولد یه فروردینی مهربون دیگه هم هست ... تولد مامانی منه... مامانی تولدت مبارک عزیزم.... خیلی زحمت میکشی برام ... خیلی دوست دارم شب تولد مامانی دایی مهدی اومد خونمون .... خیلی غافلگیرانه رو کرد به بابایی گفت بفرماین مهدی آقا اینم امانتی شما.....مامانی تعجب کرد ... گفت قضیه چیه هااااااااااااااااا؟ بابایی رو کرد به مامانی وگفت بفرماین خانمم... درضمن دایی سریع شروع کرد به خوندن جمله قشنگ... بعدش بابایی کادوشو داد ... مامانی خیلی خیلی غافلگیر شدااااا....بابایی یه گوشی htc  واسه مامانی خریده بود.... دایی سریع گفت منم هدیه مو بعدا میدم آبجی...خلاصه شب قشنگی بود خیلی خوش گذشت...      ...
16 فروردين 1393
1